بگذار سر به سینهی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیدهی سر در کمند را
بگذار سر به سینهی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدام است، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خستهجان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی و آرام روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستارههای تو را دانهچین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمهی شراب
بیمار خندههای توئم،
بیشتر بخند...
بیشتر بخند...
بیشتر بخند...
خورشید آرزوی منی،گرمتر بتاب...
پی نوشت:همین شعرو علیرضا قربانی خیلی زیبا خونده.اون قسمت بیماری و خنده از آهنگ،فوق العادست...
نظرات شما عزیزان:
چقدر زیباست...چه اندوه عمیقی..شیرینه درعین حال!
پاسخ:آ ره واقعا...